Deprecated: تابع WP_Dependencies->add_data() از نگارش 6.9.0 از رده خارج شده! دیدگاه‌های شرطی IE توسط همه مرورگرهای پشتیبانی شده نادیده گرفته می‌شوند. in /home/asimegiir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6131
درباره‌ی فیلم C'mon C'mon - آسیمگی

درباره‌ی فیلم C’mon C’mon

۱. روابط انسانی پیچیده است، پیچیده است چون فهمیدن دیگری سخت است، فهمیدن اینکه او چه حسی دارد، جهان و زندگی را چگونه درک می‌کند، نگرانی‌های او چیست، ترس‌هایش، نفرت‌‌هایش. ما نمی‌دانیم دیگری سخن ما را چگونه می‌شنود، چه معنایی از این سخنان برداشت می‌کند، وقتی به چشمانش نگاه می‌کنیم چیز چندانی نمی‌فهمیم، حالت دستانش برایمان مبهم است.
در رابطه با دیگری انگار که ما در اعماق غاری ایستاده‌ایم و در تاریکی به‌دیوار دست می‌کشیم، نقش‌هایی بر دیوار غار حک شده، نقاشی‌هایی به‌جا مانده، چیزهایی نوشته‌شده، بر دیوار دست می‌کشیم و حدس می‌زنیم که معنای این‌ها چیست. رابطه هم همین است، در تاریکی روزنه‌ای به‌درون دیگری می‌جوییم و تنها حدس می‌زنیم و احتمال می‌دهیم که شاید فهم ما از دیگری درست است، با این همه، همان‌طور که ویو Viv در فیلم به پسرش جسی Jesse می‌گوید:
«هر چند ما همدیگه رو دوست داریم اما اون هیچ‌وقت همه‌چیز رو درباره‌ی من نمی‌دونه، منم هیچ‌وقت همه‌چیز رو درباره‌ی اون نمی‌دونم، اوضاع اینجوریه و خب همینه که هست.»

۲. بله فهمیدن دیگری دشوار است، اما این بدان معنی نیست که ما با یک وضعیت صفر و یک یا سیاه و سفید روبروییم، می‌شود مقداری دیگری را فهمید، این مقداری هم بسته به تلاش و وضعیت رابطه متفاوت است، و یکی از مهم‌ترین پیام‌های فیلم همین است که با ممارست و انس گرفتن حرکت از وضع غریبگی به آشنایی ممکن است، ممکن است و البته ضروری و نهایتا زیباست و انسانی. خودِ فیلم در کلیت‌اش قصه‌ی همین تلاش را بازگو می‌کند، تلاش برای خروج از خود، برای دیدن دیگری و مهم‌تر از همه: شنیدنِ دیگری.

۳. در فیلم *شنیدن* عملی اساسی محسوب می‌شود، ارجاعات مختلفی این عمل را مورد تأکید قرار می‌دهد، از جمله: شغل جانی برنامه‌سازی برای رادیو است و پروژه‌ی اصلی او که شنیدنِ صدای عده‌ای است که در جامعه ناشنیده مانده‌اند (اینجا کودکان و نوجوانان) در کل فیلم جاری است، بر این مبنا بخشی از فیلم تمرین همین شنیدنِ بچه‌هاست. دیالوگ‌ها عمدتا در فیلم مفصل و مبسوط‌ نوشته‌ شده‌اند، گویی هیچ راهی برای دور زدنِ این حرف‌ها نیست و تا نهایتا این سخنان گفته و البته شنیده نشود مفاهمه و آشتی رخ نمی‌دهد.

۴. شنیدن در فیلم منوط به رابطه با دیگری نیست و در لایه‌‌ای عمیق‌تر شنیدنِ دیگری وجهی از کشفِ خویشتن است. در این لایه فیلم با ظرافتی مثال‌زدنی سفرِ بیرونی قهرمان را به ماجرای مکاشفه‌ی درون تبدیل می‌کند. جانی Johnny که آرام‌آرام در جایگاه شنونده‌ی جسی قرار می‌گیرد، همزمان هم شروع می‌کند به شنیدنِ خود، شنیدنی که می‌تواند نوری بر تاریکی‌های درون خود او هم بیندازد و گره‌های مختلفی را باز کند.
و در نهایت در کل فیلم حفظ همین دیالکتیکِ عمیق و زیبا بین شنیدنِ دیگری و شنیدنِ خود، فضا دادن به دیگری برای اظهار خود و فضا دادن به خود برای پیدا شدن است که انسجام مسحورکننده‌ای به‌این روایت لطیف می‌بخشد و لحظاتی درخشان می‌آفریند.

۵. فیلمبرداری و صدابرداری و موسیقیِ فیلم همه در خدمت روایت و مضمون است. تصویربرداری سیاه‌و‌سفید و تأکید بر *خاکستری* به‌خوبی جا را برای تأکید بر صدا و شنیدن باز می‌کند، و ضمنا اشاره‌ای است به کلیت زندگی که در ذات خود ماهیتی میانه و خاکستری دارد. هیچ‌کس در فیلم شدیدا خیر یا شر نیست، بلکه همه در مرزها، در سیاه‌وسفیدها، در محدوده‌ی خاکستری در تقلا برای یافتن خود و دیگران‌اند. در تلاش برای یافتنِ معنا، برای شنیدن زندگی.

۶. فیلم با یأسی ملایم و غم‌آلود آغاز می‌شود اما در سفری ناگزیر به‌دنیای درون به‌آرامی این غم با غمی دیگر جایگزین می‌شود که جنسی متفاوت دارد. در آغاز که هنوز خودشناسی روی نداده شخصیت‌ها زندگی را همچون چیزی گنگ و عجیب و نامفهوم و غم‌انگیز می‌فهمند، اما بعد از سفر و آشنایی با خود و آشتی با دیگری زندگی معنایی دارد، و البته که هنوز هم غم وجود دارد اما این‌بار این غم نه مبتنی‌ بر پوچی خواب‌آلود پیشین بلکه برآمده از درک بحران‌های بنیادین زندگی و کنار آمدن با آنهاست. این غمی است سازنده و بالنده و امکان‌های تازه‌ای را در سپهر جان و روان شخصیت‌ها می‌گشاید و نهایتا به خودشکوفایی آنها کمک می‌کند، در حالی که غم و رنجِ ابتدای فیلم علیه فهم خود، تاریک و ضد خودشکوفایی و محدود‌کننده‌ی امکان‌های وجودی ماست.
در فیلم می‌بینیم و مهم‌تر: می‌شنویم که همه در سفری هستیم که اگر به‌آن متعهد شویم می‌تواند به پیدا شدن منجر شود. اما چگونه؟ آخرین دیالوگ‌ فیلم توضیح می‌دهد:

“Sit down, and close your eyes, and try to find yourself. Because I feel like that’s what you really have to do, is to know what you want. Like, find a way that you feel comfortable finding yourself. You know, you got to find to find.”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا