قضاوت کردنِ آدمها صرفاً بر مبنای تعلق نسلی، سادهانگارانه و اغلب گمراهکننده است. اصطلاحاتی چون «نسل سوخته»، «دهههفتادی»، «دههشصتی» و «نسل زد» در گفتار روزمره ما کمکم جای تحلیل دقیقتر اجتماعی، فرهنگی و تاریخی را گرفتهاند. گویی هر نسلی ماهیت ثابتی دارد و افراد صرفاً تابعی از تاریخیاند که در آن زاده شدهاند. این رویکرد، گذشته از رواج آفتِ تقلیلگرایی در سطح نظر، در سطح عمل هم مسئولیت فردی و پیچیدگیهای تجربی را نادیده میگیرد.
این رویکرد دستکم از چند جهت محل تأمل و نقد است:
۱. دستهبندیهای نسلی معمولاً پسنگرانه و مبتنی بر کلیگوییاند. اصطلاحاتی چون «نسل انقلاب»، «نسل جنگ» یا «نسل اینترنت» اغلب نتیجهی نگاههای رسانهای یا گفتمانهای مسلطاند که ویژگیهایی خاص را به گروهی بزرگ نسبت میدهند، بیآنکه به تفاوتهای طبقاتی، جغرافیایی، جنسیتی یا روانیِ درون آن نسل توجه کنند.
۲. این قضاوتها گاه به شکل سرکوبگرانهای عمل میکنند. نسلهای پیشین، نسلهای پسین را متهم به بیمسئولیتی، مصرفگرایی یا بیهویتی میکنند، در حالی که خود در شکلگیری شرایطی که آن نسلها در آن زیستهاند نقش داشتهاند. این نوع قضاوت، تلاشی ناخودآگاه برای تبرئه خود و حفظ حس برتری است.
۳. بسیاری از این گفتارها مبتنی بر حافظههای گزینشی و اسطورهسازی از «زمان ما» هستند. با گفتن اینکه «ما در فلان زمان با دست خالی جنگیدیم» یا «نسل ما قدر زندگی را میدانست»، اغلب نه واقعیت تاریخی بلکه نوعی حسرتخوردن برای نظم ازدسترفته یا میل به کنترل نسلهای جدید ابراز میشود.
۴. قضاوت نسلی در نهایت شکلی از «ذاتباوری» است؛ یعنی باور به اینکه افراد، بهسبب تولد در بازهای زمانی، دارای صفات ذاتی و تغییرناپذیرند. اما انسانها پیچیدهاند، و هیچ نسلی یکدست و یکصدا نبوده و نیست. آنچه بهواقع اهمیت دارد، بررسی ساختارهایی است که بر تجربه و زندگی انسانها در هر دورهای اثر گذاشتهاند، نه تعمیم آن تجربه به عنوان «ماهیت» یک نسل.
اگر دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم که قضاوتهای نسلی اغلب نه تنها هیچ دادهی روشنگری در اختیار ما نمیگذارند، بلکه بیشتر به انسداد گفتگو، داوریهای شتابزده و سلب امکان درک متقابل میان نسلها میانجامند.
برای رهایی از این بنبست، بهتر است جای آویختن به برساختههایی مثل «هویتهای نسلی»، وضعیتها، مناسبات و شرایط تاریخیای را بررسی کنیم که تجربهها، رفتارها و جهانبینیهای افراد را شکل میدهند. از خلال این تحلیل است که میتوان به جای قضاوت، به فهم، و از فهم به گفتوگویی واقعی میان نسلها رسید.